مریم قمری لیش

ashkan shamsi

۲ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

خانه جدید ، بهار جدید

خانه جدید ، بهار جدید

  برای هر خانواده ای پیش می آید که دلشان بخواهد تغییر کنند؛ بهاری جدید. بعضی افراد بهار جدید را نوروز و یا کریسمس میدانند. بعضی دیگر آنرا بهتر کردن خلق و خو میدانند و گروهی دیگر ، که خانواده ی بنده ی حقیر نیز شامل این گروه میشوند، بر این باورند که...


(لطفا ادامه مطلب رو نگاه کنید. )

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اشکان شمسی
گربه ای روی دیوار

گربه ای روی دیوار


   در محله قبلیی که زندگی می کردم خانه ها با گل و درخت دیده می شدند ولی اینجا نه . آنجا را بیشتر دوست داشتم چون خاطرات پدرم در آنجا نهفته است . اگر پدرم شب به خاطر گرسنگیِ من و مادرِ مریضم ببیرون نمی زد ، حال به خاطر یک ماشین قراضه یتیم نشده بودم و در همان محله می ماندم . از اینها بگذریم ، حال گرسنه ام  و حوصله ی این حرفها را هم ندارم .از صبح تا حالا روی دیوارها راه می روم و...


(لطفا ادامه مطلب رو نگاه کنید. )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اشکان شمسی